Dovevash Another Story

Another Story

شانه ای، شانه ای دیگر
می خواهم تا جویم در عشقت رازی دیگر
آتشی، آتشی دیگر
می ریزد در جانم از عشقت ساغر ساغر
رفتنت، بغضی دردآور
می گیرد دامانم با یادت ای افسونگر
قصه ای، با تو ای یاور
می خوانم تا روید در جانم باور باور
تو همچون خورشیدی، در قلبم تابیدی، تا گیرم جانی از سر
آن شب چون خندیدی، چرخیدی رقصیدی، من گشتم دیوانه تر
خنده ای، خنده ای دیگر
بی تابم می گردم در عشقت باز عاشقتر
یک دمی، در تبی دیگر
می خواهم تا نوشم از عشقت، جامی دیگر
در شبی، وعده ای دیگر
بی تابم می گردم در عشقت باز عاشقتر
بی تابم می گردم در عشقت
هر دم عاشق تر

See More

See Less

More from Dovevash

Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *