Amir Rafat Fereshteh

Fereshteh

تو یه آدم خالی
توی دشت‌های تاریک
پر از مهره ی ماری
مثل نقش‌های قالی
همش دنبال یه فرصت عالی
که اون زخمای کاریت
بزنه تیره کنه هر ماه و سالی
یه ذهن تیره پر از توهم
که هرگز نمیشه کرد تحمل
همش پنهونه زیر یه تبسم
دیگه فرشته نمیشی تجسم
دیگه نمیرم فراتر از تصور
توی تابستونهای گرم تهرون
همه دنیامو کردی زندون
ازون پایین تا تو شمرون
پیاده مست و حیرون
منو از خوشی هام دور میکردی
وقتی که موهاتو بور میکردی
تو آینه میخندیدی به دردهام
چشمهای شبهامو کور میکردی

See More

See Less

Similar

Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *